علم آموزی(خاطره ای از دکتر حسابی)
14 آذر 1393 توسط قرباني تقدير
یک خاطره از دکتر حسابی
روزی یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت : شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید. من که نمی خواهم موشک هوا کنم . می خواهم در
روستایمان معلم شوم. دکتر جواب داد :
تو اگر نخواهی موشک هوا کنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول ، ولی تو نمی توانی به من تضمین بدهی که یکی ازشاگردان تو در روستا نخواهد موشک هوا کند.