جشن تولد
این مطلب زیبارو حتما بخونید واقعا به درد یه جشن تولد خوب و ساده میخوره
گزارش یک جشن تولد
دوستان و مهمان ها را به پارک دعوت کردیم. از دو سه روز قبل به فکر یکی دو غذای ساده در حد کوکو و الویه بودیم. پارکی را انتخاب کردیم که فضای باز و چمن وسیع داشته باشد و بچه ها اجازه داشته باشند در چمن ها بدوند و بازی کنند.
چند سالی می شود که مدل های خاصی از جشن تولد در میان خانواده ها پررنگ شده است. بعضی والدین، تولد فرزندشان را در سالن می گیرند. بعضی اصرار دارند از یک تم خاص برای جشن تولد استفاده کنند. مثلا تم کفشدوزک را انتخاب می کنند و برای تهیه ی همه ی اسباب و لوازم کفشدوزکی، زحمات زیادی را متحمل می شوند. همین چند وقت پیش از دوستی شنیدم که تولد یک سالگی فرزند یکی از آشنایان شان چیزی حدود ده دوازده میلیون هزینه داشته است.
همه ی این ها، باعث شد به این فکر بیفتم که برای تولد فرزندم طرحی نو در اندازم. جشنی ساده و بی آلایش که در آن خبری از چشم و هم چشمی نباشد. نگران نباشم که چون فلانی در تولد دخترش فلان کار را کرده است، من نباید کمتر از آن را انجام دهم. جشنی ساده که مجبور نباشم از مدت ها قبل به فکر لباس و آرایش خودم و بقیه افراد خانواده باشم.
یک نکته ی مهم هم این بود که کم پیش نیامده وقتی به جشن تولد کودکی می رویم، او آن قدر مضطرب یا خسته است که شادی چندانی نصیبش نمی شود. انگار نه انگار که این جشن بزرگ را برای تولد او گرفته اند. آن قدر که نباید به تزئینات دست بزند، نباید چیزی را خراب کند، نباید لباسش را کثیف کند و خیلی نباید های دیگر که احتمالا چند روزی با آن ها دست به گریبان بوده است. بعد هم مجبور است تک تک با خیلی از بزرگ تر های فامیل که شاید بعضی از آنها را نشناسد عکس یادگاری بیندازد و در تمام عکس ها هم خیلی تصنعی لبخند بزند، گاهی قهر کند و خسته شود و اگر کوچک تر است، شاید گریه کند و چند دقیقه ای مراسم تولد متوقف شود تا پدر و مادر بتوانند کوچولو را هر طور شده ساکت کنند و دلش را به دست بیاورند تا مراسم روتین و کلیشه ای تولد به خوبی و خوشی تمام شود و تمام برنامه ها به درستی اجرا شوند.
انگار در تمام این جشن تولد ها یک سری آداب خاصی مو به مو باید انجام شود و اگر کسی از یکی از این قوانین سرپیچی کند، نشان می دهد که نتوانسته همه ی موارد را به درستی مدیریت کند.
این بود که تصمیم گرفتیم تولد دخترمان را «فرزند محور» برگزار کنیم، نه «چشم و هم چشمی محور»، نه «غذا محور» و نه «کادو محور»!
به همین جهت، جشن تولدش را در پارک گرفتیم. طوری که بتواند همراه دوستانش به راحتی بازی کند، بدود، لذت ببرد و سرانجام خاطره ی خوبی در ذهنش بماند. حتی دوست داشتیم از همه بخواهیم به هیچ وجه هدیه نیاورند تا به زحمت نیفتند. و حتی به این فکر کردیم که می شود هدیه ها را باز نکرد تا مقایسه ای بین آن ها پیش نیاید و همچنین بقیه ی بچه ها احساس ناراحتی نکنند. اما به نظرمان رسید شاید خود مهمان ها تا این حد نوآوری را تاب نیاورند.
دوستان و مهمان ها را به پارک دعوت کردیم. از دو سه روز قبل به فکر یکی دو غذای ساده در حد کوکو و الویه بودیم. پارکی را انتخاب کردیم که فضای باز و چمن وسیع داشته باشد و بچه ها اجازه داشته باشند در چمن ها بدوند و بازی کنند. اصرار خاصی برای عکس گرفتن های طولانی با فیگور های مختلف و خسته شدن بچه ها وجود نداشت. هدیه ها خیلی سریع و در حاشیه باز شد و بچه ها توانستند زمان خیلی زیادی در پارک بازی کنند.
بعضی از دوستانم می گفتند گرفتن تولد در پارک ممکن است باعث جلب توجه بقیه ی بچه ها بشود و دل شان بسوزد. اما نکته این جاست که در این مهمانی به دلیل سادگی مراسم و تکیه بر بازی و تفریح بچه ها، کار خاصی انجام نشد که بچه های دیگر توجه شان معطوف ما شود و دل شان بسوزد. البته پارک هم بزرگ بود و تا فاصله ی زیادی کسی از آن اطراف رد نمی شد.
بچه ها در هوای دل انگیز بهاری، آزاد و سرخوش بازی کردند و بزرگ تر ها از عطر گل های بهاری سرمست شدند.