مقدمه
این مطلب زیبارو حتما بخونید واقعا به درد یه جشن تولد خوب و ساده میخوره
دوستان و مهمان ها را به پارک دعوت کردیم. از دو سه روز قبل به فکر یکی دو غذای ساده در حد کوکو و الویه بودیم. پارکی را انتخاب کردیم که فضای باز و چمن وسیع داشته باشد و بچه ها اجازه داشته باشند در چمن ها بدوند و بازی کنند.
چند سالی می شود که مدل های خاصی از جشن تولد در میان خانواده ها پررنگ شده است. بعضی والدین، تولد فرزندشان را در سالن می گیرند. بعضی اصرار دارند از یک تم خاص برای جشن تولد استفاده کنند. مثلا تم کفشدوزک را انتخاب می کنند و برای تهیه ی همه ی اسباب و لوازم کفشدوزکی، زحمات زیادی را متحمل می شوند. همین چند وقت پیش از دوستی شنیدم که تولد یک سالگی فرزند یکی از آشنایان شان چیزی حدود ده دوازده میلیون هزینه داشته است.
همه ی این ها، باعث شد به این فکر بیفتم که برای تولد فرزندم طرحی نو در اندازم. جشنی ساده و بی آلایش که در آن خبری از چشم و هم چشمی نباشد. نگران نباشم که چون فلانی در تولد دخترش فلان کار را کرده است، من نباید کمتر از آن را انجام دهم. جشنی ساده که مجبور نباشم از مدت ها قبل به فکر لباس و آرایش خودم و بقیه افراد خانواده باشم.
یک نکته ی مهم هم این بود که کم پیش نیامده وقتی به جشن تولد کودکی می رویم، او آن قدر مضطرب یا خسته است که شادی چندانی نصیبش نمی شود. انگار نه انگار که این جشن بزرگ را برای تولد او گرفته اند. آن قدر که نباید به تزئینات دست بزند، نباید چیزی را خراب کند، نباید لباسش را کثیف کند و خیلی نباید های دیگر که احتمالا چند روزی با آن ها دست به گریبان بوده است. بعد هم مجبور است تک تک با خیلی از بزرگ تر های فامیل که شاید بعضی از آنها را نشناسد عکس یادگاری بیندازد و در تمام عکس ها هم خیلی تصنعی لبخند بزند، گاهی قهر کند و خسته شود و اگر کوچک تر است، شاید گریه کند و چند دقیقه ای مراسم تولد متوقف شود تا پدر و مادر بتوانند کوچولو را هر طور شده ساکت کنند و دلش را به دست بیاورند تا مراسم روتین و کلیشه ای تولد به خوبی و خوشی تمام شود و تمام برنامه ها به درستی اجرا شوند.
انگار در تمام این جشن تولد ها یک سری آداب خاصی مو به مو باید انجام شود و اگر کسی از یکی از این قوانین سرپیچی کند، نشان می دهد که نتوانسته همه ی موارد را به درستی مدیریت کند.
این بود که تصمیم گرفتیم تولد دخترمان را «فرزند محور» برگزار کنیم، نه «چشم و هم چشمی محور»، نه «غذا محور» و نه «کادو محور»!
به همین جهت، جشن تولدش را در پارک گرفتیم. طوری که بتواند همراه دوستانش به راحتی بازی کند، بدود، لذت ببرد و سرانجام خاطره ی خوبی در ذهنش بماند. حتی دوست داشتیم از همه بخواهیم به هیچ وجه هدیه نیاورند تا به زحمت نیفتند. و حتی به این فکر کردیم که می شود هدیه ها را باز نکرد تا مقایسه ای بین آن ها پیش نیاید و همچنین بقیه ی بچه ها احساس ناراحتی نکنند. اما به نظرمان رسید شاید خود مهمان ها تا این حد نوآوری را تاب نیاورند.
دوستان و مهمان ها را به پارک دعوت کردیم. از دو سه روز قبل به فکر یکی دو غذای ساده در حد کوکو و الویه بودیم. پارکی را انتخاب کردیم که فضای باز و چمن وسیع داشته باشد و بچه ها اجازه داشته باشند در چمن ها بدوند و بازی کنند. اصرار خاصی برای عکس گرفتن های طولانی با فیگور های مختلف و خسته شدن بچه ها وجود نداشت. هدیه ها خیلی سریع و در حاشیه باز شد و بچه ها توانستند زمان خیلی زیادی در پارک بازی کنند.
بعضی از دوستانم می گفتند گرفتن تولد در پارک ممکن است باعث جلب توجه بقیه ی بچه ها بشود و دل شان بسوزد. اما نکته این جاست که در این مهمانی به دلیل سادگی مراسم و تکیه بر بازی و تفریح بچه ها، کار خاصی انجام نشد که بچه های دیگر توجه شان معطوف ما شود و دل شان بسوزد. البته پارک هم بزرگ بود و تا فاصله ی زیادی کسی از آن اطراف رد نمی شد.
بچه ها در هوای دل انگیز بهاری، آزاد و سرخوش بازی کردند و بزرگ تر ها از عطر گل های بهاری سرمست شدند.
ا
این روزها به هر محصول رسانه ای غربی (و بعضاً شرقی!) که نگاه می کنی، اثری از قوم لوط را در آن می بینی! از انیمیشن های کودکان گرفته تا فیلم های سینمایی، سریال ها، بازی های رایانه ای، اخبار رسانه ای، شبکه های اجتماعی و… ظاهراً عمل قبیح همجنسگرایی به معروفی بدل شده که خلاف آن منکر بوده و عدم تمایل به آن نوعی سرشکستگی محسوب می شود! اما جدا از هیاهوهای موجود در این رابطه، با کمی دقت و تأمل می توان سرنخ هایی از جریانی هدفمند را مشاهده کرد که با نیتی مشخص و خاص به آن دامن زده می شود و آن، پدیده شوم گرایش زنان و دختران به یکدیگر است.
ین جریان از چنان رواج و شتاب سریعی برخوردار است که تقریباً هر روز می توانیم نمودی از آن را در جهان پیرامونمان مشاهده کنیم. تقریباً از هر 4 فیلم تولیدی هالیوود، یکی به موضوع همجنسگرایی زنان می پردازد یا به صورت گذرا (اما بسیار پر رنگ) به آن اشاره دارد. این قاعده در سریال ها، انیمیشن ها و بازی های رایانه ای هم (به عنوان مثال می توان به انیمیشن Frozen و یا نسخه الحاقی بازی پرطرفدار The Last of Us اشاره کرد که در هر دوی آن ها ردی از همجنسگرایی زنان دیده می شود) به شکل ملموسی وجود دارد.
این موضوع زمانی بیشتر جلب توجه می کند که برخی از سایت های خبری نظیر یاهو، بی بی سی و رویترز هم وارد میدان شده و مدام با انتشار اخباری از ازدواج همجنسگرایان زن و یا گرایش یک فرد معروف (عمدتاً زنان) به همجنسگرایی به این امر دامن می زنند:
زنان همجنسگرا بیشتر از مردان همجنسگرا ازدواج می کنند (رویترز)
اولین همجنسگرایان زن مجوز رسمی دریافت کردند (یاهو)
برای اولین بار در تایلند دو زن بودایی همجنسگرا رسماً ازدواج کردند (بی بی سی)
دو زن همجنسگرای هالیوودی رسماً ازدواج کردند (یاهو)
گرایش قابل توجه زنان هالیوودی به همجنسگرایی (رویترز)
ساخت یک فیلم ایرانی (در خارج از کشور) با موضوع همجنسگرایی زنان و حمایت یک خواننده لوس آنجلسی از این افراد، از دیگر مصادیق این جریان به شمار می روند و در همین راستا گام برمی دارند. حال سوال این است که چرا غرب و شرق تا این حد روی این مسئله تمرکز کرده اند و در پس این حجمه تبلیغاتی به دنبال چه هدفی هستند؟ برای پاسخ به این سوال، لازم است تا ابتدا سابقه تاریخی همجنسگرایی (به طور عام) را از منظر قرآن کریم بررسی کنیم تا حقیقت موضوع برای ما آشکار شود. در قرآن کریم داستان حضرت لوط (ع) و قوم منحرفی که وی برای هدایت آن ها مبعوث شده بود، شرح داده می شود. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان این داستان را بدین شکل بیان می کند که:
“لوط (ع) از كلدانيان بود كه در سرزمين بابل زندگى مى كردند و آن جناب از اولين كسانى بود كه در ايمان آوردن به ابراهيم (ع) گوى سبقت را ربوده بود. او به ابراهيم ايمان آورد و گفت: “انى مهاجر الى ربى". (عنكبوت، آيه 26) در نتيجه خداى تعالى او را با ابراهيم نجات داده به سرزمين فلسطين (ارض مقدس) روانه كرد: “و نجينا و لوطا الى الارض التى باركنا فيها للعالمين” (انبياء، آيه 71)
پس لوط در بعضى از بلاد آن سرزمين (كه بنا بر بعضى از روايات و طبق گفته تاريخ و تورات، آن شهر سدوم بوده) منزل كرد. مردم اين شهر و آبادی ها و شهرهاى اطراف آن كه خداى تعالى آن ها را در سوره توبه آيه 70 “مؤتفكات” خوانده، بت مى پرستيدند و عمل فاحشه لواط را مرتكب مى شدند و اولين قوم از نژادهاى بشر بودند كه اين عمل در بينشان شايع گشت (اعراف، آيه 80) و شيوع آن به حدى رسيده بود كه در مجالس عمومیشان آن را انجام می دادند (عنكبوت، آيه 29) تا آنكه رفته رفته عمل فاحشه، سنت قومى آنان شد و عام البلوى گرديد و همه بدان مبتلا گشته، زنان بكلى متروك شدند و راه تناسل را بستند (عنكبوت، آيه 29). لذا خداى تعالى لوط را به سوى ايشان گسيل داشت. (شعراء، آيه 162) و آن جناب ايشان را به ترس از خدا و ترك فحشا و برگشتن به طريق فطرت دعوت كرد و انذار و تهديدشان نمود، ولى جز بيشتر شدن سركشى و طغيان آنان ثمری حاصل نگشت و جز اين پاسخش ندادند كه: “اينقدر ما را تهديد مكن، اگر راست مى گويى عذاب خدا را بياور” و به اين هم اكتفا ننموده تهديدش كردند كه: “لئن لم تنته يا لوط لتكونن من المخرجين (شعراء، آيه 167) “اگر اى لوط دست از دعوتت برندارى، تو را از شهرمان خارج خواهيم كرد” و كار را از صرف تهديد گذرانده، به يكديگر گفتند: “خاندان لوط را از قريه خود خارج كنيد كه آن ها مردمى هستند كه مى خواهند از عمل لواط پاك باشند. (عنكبوت، آيه 32، سوره هود، آيه 76)”
عاقبت اين قوم
جريان به همين منوال ادامه يافت، يعنى از جناب لوط (ع) اصرار در دعوت به راه خدا و التزام به سنت فطرت و ترك فحشا و از آن ها اصرار بر انجام خبائث تا جايى كه طغيانگرى ملكه آنان شد و كلمه عذاب الهى در حقشان ثابت و محقق گرديد. پس خداى عز و جل رسولانى از فرشتگانى بزرگ و محترم براى هلاك كردن آنان مأمور كرد، فرشتگان، اول بر ابراهيم (ع) وارد شدند و آن جناب را از مأموريتى كه داشتند (يعنى هلاك كردن قوم لوط) خبر دادند.
جناب ابراهيم (ع) با فرستادگان الهى بگو-مگوئى كرد تا شايد بتواند عذاب را از آن قوم بردارد و به ملائكه تذكر داد كه لوط در ميان آن قوم است. فرشتگان جواب دادند كه ما بهتر مى دانيم در آنجا چه كسى هست و به موقعيت لوط و اهلش از هر كس ديگر مطلع تريم و اضافه كردند كه مسأله عذاب قوم لوط حتمى شده و به هيچ وجه برگشتنى نيست. (عنكبوت، آيه 32، سوره هود، آيه 76) فرشتگان از نزد ابراهيم به سوى لوط روانه شدند و به صورت پسرانى (مردان جوانی) مجسم شده، به عنوان ميهمان بر او وارد شدند. لوط از ورود آنان سخت به فكر فرو رفت، چون قوم خود را مى شناخت و مى دانست كه به زودى متعرض آنان مى شوند و به هيچ وجه دست از آنان برنمى دارند. چيزى نگذشت كه مردم خبردار شدند و به شتاب رو به خانه لوط نهاده و به يكديگر مژده مى دادند.
لوط از خانه بيرون آمد و در موعظه و تحريك فتوت و رشد آنان سعى بليغ نمود تا به جايى كه دختران خود را بر آنان عرضه كرد و گفت: “اى مردم! اين دختران من در اختيار شمايند و اينها براى شما پاكيزه ترند. پس از خدا بترسيد و مرا نزد ميهمانانم رسوا مسازيد.” آنگاه از در استغاثه و التماس درآمد و گفت: “آيا در ميان شما يك نفر مرد رشيد نيست؟” مردم درخواست او را رد كرده و گفتند: “ما هيچ علاقه اى به دختران تو نداريم و به هيچ وجه از ميهمانان تو دستبردار نيستيم.
” لوط (ع) مأيوس شد و گفت: “اى كاش نيرويى در رفع شما مى داشتم و يا ركنى شديد مى بود و به آنجا پناه مى بردم. (هود، آيه 80)” در اين هنگام ملائكه گفتند: “اى لوط ما فرستادگان پروردگار تو هستيم، آرام باش كه اين قوم به تو نخواهند رسيد.” آنگاه همه آن مردم را كور كردند تا افتان و خيزان متفرق شدند. (قمر، آيه 37) سپس فرشتگان به لوط (ع) دستور دادند كه شبانه اهل خود را برداشته، پشت به مردم نموده، از قريه بيرون روند و احدى از آنان به پشت سر خود نگاه نكند، ولى همسر خود را بيرون نبرد كه به او همان عذابی خواهد رسيد كه به مردم شهر مى رسد و نيز به وى خبر دادند كه بزودى مردم شهر در صبح همين شب هلاك مى شوند. (هود، آيه 81، سوره حجر، آيه 66) صبح، هنگام طلوع فجر، صيحه آن قوم را فرا گرفت و خداى عز و جل سنگى از گل نشاندار كه نزد پروردگارت براى اسرافگران در گناه آماده شده بر آنان بباريد و شهرهايشان را زير و رو كرد و هر كس از مؤمنين را كه در آن شهرها بود، بيرون نمود.
البته غير از يك خانواده هيچ مؤمنى در آن شهرها يافت نشد و آن خانواده لوط بود و آن شهرها را آيت و مايه عبرت نسل هاى آينده كرد تا كسانى كه از عذاب اليم الهى بيم دارند با ديدن آثار و خرابه هاى آن شهرها عبرت بگيرند (با استفاده از سوره ذاريات، آيه 37 و سوره هايى ديگر) و در اينكه ايمان و اسلام منحصر در خانواده لوط بوده و عذاب همه شهرهاى آنان راگرفته، دو نكته هست:
اول اينكه اين جريان، دلالت بر اين دارد که هيچ يك از آن مردم ايمان نداشتند. دوم اينكه فحشا تنها در بين مردان شايع نبوده، بلكه در بين زنان نيز شيوع داشته، چون اگر غير از اين بود، نبايد زن ها هلاك مى شدند و على القاعده بايد عده زيادى از زن ها به آن جناب ايمان مى آوردند و از او طرفدارى مى كردند. چون لوط (ع) مردم را دعوت مى كرد به اينكه در امر شهوترانى به طريقه فطرى بازگردند و وصلت مردان و زنان را سنت خود قرار دهند و اين به نفع زنان بود و اگر زنان نيز مبتلا به فحشا نبودند، بايد دور آن جناب جمع مى شدند و به وى ايمان مى آوردند. ولى هيچ يك از اين عكس العمل ها در قرآن كريم درباره زنان قوم لوط ذكر نشده و اين خود مؤيد و مصدق رواياتى است كه در سابق گذشت كه مى گفت: “فحشا در بين مردان و زنان شايع شده بود، مردان به مردان اكتفا كرده و با آنان لواط مى كردند و زنان با زنان مساحقه مى نمودند. (تفسیر المیزان- علامه طباطبایی)”
ابی بصیر هم در حدیثی از امام باقر (ع) علت گرایش قوم لوط به همجنسگرایی را اینگونه روایت کرده که محضر مبارک حضرت ابی جعفر (ع) عرض کردم: “آیا رسول اکرم (ص) از بخل به خدا پناه می برد؟” حضرت فرمودند: “بلی. ای ابا محمد، در هر صبح و شام. ما نیز به خدا پناه می بریم و به زودی تو را از عاقبت بخل با خبر خواهم نمود. قوم لوط اهل قریه ای بودند که بر طعام بخل و حرص می ورزیدند و این خوی ایشان را مبتلا نمود به بیماری در فروجشان که دوایی نداشت.” عرض کردم: “بیماری که به دنبال حرص و بخل ایشان پیدا شد چه بود؟” حضرت فرمودند: “قریه ای که قوم لوط در آن بودند، سر راه عابرین بر شام و مصر بود. لذا مسافران بر این قوم وارد می شدند و ایشان هم آن ها را ضیافت و پذیرایی می کردند و وقتی نفرات میهمانان زیاد گردید، بخل و فرومایگی اهالی این قریه یعنی قوم لوط ایشان را در مضیقه قرار داد. لذا بخل آن ها را وادار کرد به این که وقتی میهمانان بر ایشان نازل می شدند، با ایشان عمل شنیع نموده و رسوایشان کرده بدون این که هیچ شهوتی به ایشان داشته باشند و مقصود آن ها از این فعل قبیح آن بود که واردین از ایشان بیمناک گشته و نزدشان نیایند. باری افعال و اعمال زشت آنان منتشر شد و بدین ترتیب مسافرین و عابرین را بازداشت از این که بر آنان وارد شوند و این بخل آن ها بود که به بلایی مبتلایشان نمود که قادر بر دفع آن از خود نبوده بدون این که شهوتی بر این کار داشته باشند. سپس امام (ع) فرمودند: پس چه دردی دردناک تر از بخل و بد عاقبت تر و زشت تر از آن نزد خدا می تواند باشد. (برگرفته از کتاب علل الشرایع نوشته شیخ صدوق (ره)).”
اما در داستانی که قرآن کریم در مورد قوم لوط بیان می کند، نکته بسیار مهم و ظریفی وجود دارد که کمتر به آن توجه شده و آن نقش زنان در رواج و گسترش این عمل قبیح است.
1- طبق فرمایش قرآن، همه قوم لوط به عمل لواط (همجنسگرایی مردان) مبتلا شده بودند و هیچکس از این قاعده مستثنی نبود. یعنی این موضوع در حد وسیعی در بین مردان رواج داشته است. سوال این است که آیا آن ها دچار یک بیماری همه گیر شده بودند؟ به طور حتم، نمی توان گرایش به همجنسگرایی را یک بیماری اپیدمی، مانند بیماری های ویروسی دانست و عمل همجنسگرایی را امری خارج از اراده آن ها ذکر کرد. یعنی اینکه فرد همجنسگرا با آگاهی کامل و اراده آزاد اقدام به این عمل می کند، کما اینکه ما در گوشه و کنار شاهد انتشار اخباری مبنی بر گرایش افراد مختلف (حتی افراد متأهل!) به همجنسگرایی هستیم (البته نمی توان علل روانی را در بروز چنین پدیده ای نادیده گرفت، اما در مورد افرادی که به دلایلی از سوی رسانه ها به عنوان تازه همجنسگرا! معرفی می شوند، قضیه کاملاً فرق دارد.) حال سوال این است که چرا همه مردان این قوم به عمل لواط گرایش پیدا کرده بودند، در حالیکه زنان همچنان در میان این قوم زندگی می کردند و در حالت عادی باید گرایش اول مردان به زنان باشد؟ آیا در میان این مردان قوم لوط حتی یک نفر هم پیدا نمی شده که به زنان تمایل داشته باشد؟ بر اساس آنچه در احادیث نقل شده و متن صریح قرآن، عمل قوم لوط به هیچ وجه از سر شهوت نبوده و صرفاً به قصد تجاوز انجام می شده است. یعنی آنان در ابتدا هیچ شهوتی به یکدیگر نداشتند و برای حرص و طمع این کار را می کردند و همجنس باز بودند نه همجنس خواه. و به تعبیر امام باقر (ع)، در این قوم افرادی که در چارچوبی نظیر تجاوز وارد ارتباط جنسی می شدند، نه به خاطر شهوت (یا میل به انجام عمل جنسی با آن فرد)، بلکه به خاطر آزار و ترساندن آنان بوده است. اما ظاهراً به مرور زمان، این عمل کم کم به عادت مردان این قوم بدل شد و دیگر از حالت آزار رسانی و ترساندن دور و شهوترانی جایگزین آن شد.
2- در قرآن کریم به عذاب و نابودی همه افراد قوم لوط اشاره می شود. طبق تفسیر علامه طباطبایی، این موضوع نشانگر این واقعیت است که زنان هم از قاعده فساد مردان مستثنی نبوده و آن ها هم مانند مردان به عمل شنیع مساحقه مبادرت می نمودند. حتی این نکته در روایات بیان شده که زنان راه تناسل را بر مردان بسته بودند! (یعنی عملا به مرور زمان نسل آن ها نابود می شده!). سوال این است که چرا زنان به مردان تمایل نداشتند؟ با توجه به نکات یاد شده و شواهد موجود، اینطور حدس زده می شود که عمل همجنسگرایی در میان قوم لوط ابتدا در میان زنان رواج یافته و سپس این مسئله در مردان رایج شده، یا لااقل کناره گیری زنان از مردان (به دلایل نامعلوم) در بروز این امر دخالت داشته است. البته هیچ سند جدی و قابل قبولی برای اثبات این موضوع وجود ندارد، اما از الگوسازی جدید غرب در مورد گسترش و رواج مسئله همجنسگرایی میان زنان، می توان اینطور حدس زد که شروع انحراف مردان قوم لوط هم به همین شکل بوده و زنان در این بین نقشی اساسی را ایفا می کردند. بدین ترتیب که در ابتدا زنان (به دلایلی که بر ما معلوم نیست) از مردان دوری کرده و رابطه با همجنسان را بر رابطه با مردان ترجیح دادند (زنان راه تناسل را بر مردان بسته بودند).
در ادامه مردان محروم شده و آلوده به عمل لواط (در آن هنگام این عمل به منظور ایجاد ترس و آزار بوده) نیز به ناچار راه زنان را پیش گرفتند و پس از چندی این عمل در آن ها از چنان اعتباری برخوردار شد که دیگر روابط عادی زناشویی فراموش شده و عمل همجنسگرایی در میان آن ها به امری بدیهی بدل گشت! اکنون می توان بر اساس این نظریه، در یک جمع بندی کلی هدف نهایی غرب از رواج همجنسگرایی زنان در سطح وسیع را اینطور تفسیر نمود. لازم به ذکر است که بر خلاف تصور ایجاد شده از جوامعی مانند آمریکا که در فیلم ها نمایش داده می شود، اوضاع داخلی این کشور کاملاً کنترل شده و تا حدی ایزوله شده است! اوضاع در مورد اسرائیل بسیار سختگیرانه تر و محتاطانه تر است.
آن ها به شدت به امور مذهبی بها داده و خاخام ها سعی می کنند تا مردم را ولو با زور و فشار در چهارچوب ارزش های دینی خود نگه دارند!! تا برای همیشه قوم برتر بمانند!!! به همین دلیل به جرأت می توان گفت که ترویج چنین بی بندوباری هایی در واقع نسخه هایی برای کشورهای دیگر، خصوصاً کشورهای اسلامی است. اما در هر حال نمی توانند از آلوده شدن کشورهای خود هم جلوگیری کنند.
در واقع غرب درصدد است تا با پیاده سازی الگوی رفتاری قوم لوط در میان جوامع دیگر- و نه جامعه خود- چند هدف را محقق سازد:
1- گسترش عمل شنیع همجنسگرایی و نابودی بنیان خانواده.
2- رواج خود ارضایی و شیوع بیماری های روانی.
3- گسترش پدیده زنا و پیدایش فرزندان نامشروع (زمانی که موضوع همجنسگرایی به یک هنجار در جوامع تبدیل شود، به طبع سنت نکاح و رابطه زن و مرد یک ناهنجاری محسوب خواهد شد و این موضوع زمینه ساز روابط پنهانی مردان و زنان و در نتیجه فرزندان نامشروع را در پی خواهد داشت)
4- نابودی نسل بشر.
که در هر 4 مورد (البته می توان موارد دیگری هم به این لیست افزود) ایجاد هرج و مرج و در نتیجه دوری از آنچه خداوند برای سعادت بشر در نظر داشته را می توان به وضوح مشاهده کرد. و این دقیقاً مطابق با سوگندی است که شیطان برای گمراهی بشر خورد:
“قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ”
گفت: “پروردگارا! چون مرا گمراه ساختی، من (نعمتهای مادّی را) در زمین در نظر آنها زینت میدهم، و همگی را گمراه خواهم ساخت.”
“إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ” “مگر بندگان مخلصت را. (سوره الحجر-39-40)” “وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ ۚ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُورًا” “
هر کدام از آن ها را میتوانی با صدایت تحریک کن! و لشکر سواره و پیادهات را بر آن ها گسیل دار! و در ثروت و فرزندانشان شرکت جوی! و آنان را با وعدهها سرگرم کن! ولی شیطان، جز فریب و دروغ، وعدهای به آن ها نمیدهد (الاسرا -64)” می توان به وضوح دید که در پس چنین ماجرایی نه تنها چند کشور خاص با طرز فکرهای ویژه وجود دارند، بلکه خود شیطان مستقیماً سکان اداره آن را در دست داشته و با هدف نابودی نسل بشر اقدام به این کار نموده است. البته او برای نیل به این هدف به نیروهای انسانی (شَيَاطِينَ الْإِنْسِ) نیاز مبرم دارد و از این رو است که می بینیم شیاطینی در ظاهر انسانی این روزها با مردم سوریه و عراق چه می کنند. کاری که در نتیجه آن باز هم می توان هر چهار هدف یاد شده را مشاهده نمود.
حکم همجنسبازی برای زنان تروریست
“وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ” “اینچنین در برابر هر پیامبری، دشمنی از شیاطین انس و جنّ قرار دادیم؛ آن ها بطور سری (و درگوشی) سخنان فریبنده و بیاساس (برای اغفال مردم) به یکدیگر میگفتند: “و اگر پروردگارت میخواست، چنین نمیکردند (و میتوانست جلو آن ها را بگیرد، ولی اجبار سودی ندارد.) بنابر این، آن ها و تهمت هایشان را به حال خود واگذار! (الانعام- 112
رهبر معظم انقلاب در یکی از فرمایشات خود بر امر کتابخوانی تأکید و چنین بیان کردند:
«هرچه ما پیش برویم احتیاج ما به کتاب بیشتر خواهد شد. جای کتاب را هیچچیز نمیگیرد.
به گمان من یکی از بدترین و پر خسارتترین تنبلیها تنبلی در خواندن کتاب است که هرچه هم انسان به این تنبلی میدان بدهد بیشتر میشود.»
«تیراژهای دو هزار و سه هزار و اینها شایسته کشور ۷۵ میلیونی ما با اینهمه جوان و اینهمه انگیزه نیست. باید تیراژها خیلی بیشتر باشد.
خواهش میکنم به مسئله کتاب به شکل جدیتری نگاه بشود. کاری کنیم کتابخوانی بشود یک امر رایج و کتاب نیفتد از دست جوان ما.»
دلم میگیرد. دلم برای همهی فاطمه ها و زهراهایی که قرار است شبیه خودشان نباشند عجیب گرفته است.
رفتهایم خانه یکی از اقوام. چندروزی است که مادر شده و خانهاش پر ازمهمان است. به دعوت مادربزرگ نوزاد میرویم به اتاق “نینی” برای تماشای سیسمونی. مادربزرگ و سه تا از مهمانها که داخل اتاق میشوند اتاق پر میشود و بقیه بیرون در میمانند. عروسکها جا را برای آدمها تنگ کردهاند. مادربزرگ نینی کلی عذرخواهی میکند و قرار میشود به نوبت داخل شویم! هنوز وارد اتاق نشده نفسم گرفتهاست. دلم نمیخواهد بروم داخل، اما صورت خوشی ندارد. با آخرین گروه بازدید کنندگان وارد اتاق میشوم. دوتا ویترین بزرگ قدی دو طرف اتاق هست که به اندازه یکی مغازه اسباببازی فروشی تویشان عروسک است. و اینها همه غیر از “هاپو” ها و “پیشی”های پشمالو و بزرگی است که گوشههای اتاق نشستهاند. چند طبقه یکی از ویترینها مخصوص انواع مختلف باربی است. باربیهای سیاه و سفید و برنزه و.. با انواع مدل موها و لباسها از پشت شیشه به ما لبخند میزنند.
مادربزگ در کمد لباسهای را باز می کند و لباسها را نشانمان میدهد. از بین لباسها یک مایو دو تکه نوزادی بیرون میآورد و جلوی چشممان بالا میگیرد. صدای جیغ و ویغ ناشی از ذوق و غش و ضعف و قربان صدقه بالا میرود. مادربزرگ میگوید وقتی داشته سیسمونی “جمع” میکرده خواهرش بهش گفته مایو دوتکه قد نوزاد آمده به چه خوشگلی. میگوید بازار را زیر و رو کرده تا توانسته یک دانهاش را برای “جیگرش” پیدا کند.
صدای زنگ در میآید و یکی از مهمانها مادربزرگ را صدا میزند. ظاهرا پیک چیزی آورده و باید برود دم در نحویل بگیرد. مادربزرگ مایو را میگذارد توی کمد. چادرش را سرش میکند. توی آینه چک میکند موهایش بیرو نباشد. رویش را کیپ میکند و بیرون میرود. مایو از لابلای لباسها لیز میخورد و میافتد زمین.
بیرون اتاق یکی از مهمانها دارد با دختر چهار پنج سالهاش که میخواهد دوباره اتاق را ببیند سروکله میزند. میگوید جا نیست و باید صبر کند تا بقیه بیرون بیایند. من از اتاق میآیم بیرون تا جا برای دخترک باز شود. دخترک بلافاصله میدود طرف ویترین باربیها. به مادرش مدلهایی را که ندارد نشان میدهد و اصرار میکند برایش بخرد. مادر با خنده برای یکی از خانمها تعریف میکند که دختر پنجساله اش با اینکه خیلی گرمایی است اما امسال تابستان اصلا نگذاشته موهایش را کوتاه کنند :”میگه میخواهم قد موی باربیم بلند بشه. قول گرفته هرقت موهایش قد باربیاش بلند شد یک دامن صورتی توری هم برایش بخریم که دیگر عین باربیاش بشه.” بعد دولا میشود و بچهاش را میچلاند :” همین الانشم باربی هستی خوشششگل مامان.” دخترک سبزه و تپل میخندد و در جواب خانمی که اسمش را میپرسد میگوید: فاطمه”. مادر فوری تصحیح میکند:” فاطمه سادات.” برای خانمی که اسم دخترش را پرسیده توضیح میدهد با اینکه هزار بار به دخترش گفته اسمش را کامل بگوید اما باز “سادات” ش را میاندازد. کمی آنطرفتر فاطمه سادات دارد با آهنگ زنگ موبایل یکی از مهمانها میرقصد. آنقدر حرفهای که صاحب گوشی دلش نمیاید جواب تلفنش را بدهد.
میروم پیش نوزاد. بالای سر فرشته تازه متولد شدهای که اسمش را “زهرا” گذاشتهاند. مادرش جلوی آینه دارد آرایشش را تمدید میکند. به مادر میگویم :”خوبه تو این همه سر و صدا بیدار نمیشه.” میگوید: “عادتش دادم تا بیدار میشه آویز بالای سرش رو روشن میکنم با آهنگ اون خوابش میبره. خداروشکر زودم عادت کرد. با این بخیه ها سختم بود بچه بغلم کنم. ” یک دفعه گریهام میگیرد. به پاشنه بلند صندلهایش نگاه میکند که لابد سختش نیست با آنها راه برود. دلم میخواهد بهش بگویم صاحب اسم دخترش هروقت میخواست بچه هایشرا بخواباند بغلشان میکرد و برای لالاییهایشان خودش شعر میگفت*. شعرهای قشنگ. شعرهایی که یادشان میداد وقتی از خواب بیدار میشوند شبیه چه کسی شوند و چطوری زندگی کنند. اما نمیگویم. زهرا خواب است و توی خواب دارد میخندد. درست مثل فرشتهای است که از آسمان زمین آمده باشد. نگران وقتی هستم که از خواب بیدار میشود. موقعی که چشمهایش را باز کند و بخواهد بداند که شبیه چه کسی باید باشد. توی آن اتاق باربیها دارند لبخند میزند.
دلم میگیرد. دلم برای همهی فاطمه ها و زهراهایی که قرار است شبیه خودشان نباشند عجیب گرفته است.
*اشبه اباک یا حسن و اخلع عن الحق الرسن و اعبد الها ذامنن و لا توال ذالاحن. پسرم،مانند پدرت باش، ریسمان ظلم را از حق برکن ! خدایی را بپرست که صاحب نعمتهای متعدد است و هیچگاه با صاحبان ظلم دوستی مکن.
به نقل از سایت مادر بانو